نتایج جستجو برای عبارت :

اتفاقات یک دفعه ای

خب دیماه نود و هشت هم با همه‌ی اتفاقاتی که برای ایران داشت به پایان رسید. واقعا وقتی بهش فکر میکنم اعصابم برای همه‌ی اون اتفاقات بهم میریزه. بین همه‌ی این اتفاقات هیچی بدتر و ناراحت کننده تر از علت سقوط هواپیمای اوکراینی نبود. خدایا خودت عاقبت مون رو ختم به خیر کن. خدایا خودت بهمن ماه و ماه ها و سالهای خوبی برامون بساز.
هجدهم این ماه تولد دو سالگی آریانه ولی برعکس تولد یک سالگیش که از یک ماه قبلش دنبال ایده بودم برای تزیین و حتی دسر و پذیرایی
از شب چهارشنبه‌سوری تا الان هر دفعه مودم یا نت همراه ُ روشن می‌کنم، توی ذهنم به آذری‌جهرمی دری‌وری می‌گم، از امشب مایکروسافت هم به خاطر این‌که هر دفعه آپدیت‌هاش یه گندی به کامپیوترم می‌زنه، به لیست نفرین اضافه می‌شه.
دانلود اهنگ دفعه دیگ ک چشامو میبندم نمیخوام ببینم خواب تو رو
اهنگ سوگند دفعه دیگ ک چشامو میبندم
اهنگ دفعه ی دیگ ک چشامو میبندم
دانلود اهنگ دفعه دیگه ک چشامو میبندم

دانلود اهنگ سوگند دفعه ی دیگه که چشامو میبندم
دانلود اهنگ دفعه ی دیگ ک چشامو میبندم
دانلود اهنگ دفعه دیگه نمیخوام ببینم خواب تورو
دانلود آهنگ سوگند بلیط یک طرفه
پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان. 
در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رفتن به رستوران را قبول نکن! 
حالا این دفعه پول ناهار را حساب کن تا دفعه دیگر هوس دوستی با پسران و غذای مجانی نکنی! با این حال غذای خوشمزه ای بود. مرسی!
هفته آینده کلاسی دارم که نیاز به لپ تاپ داره و یک ارائه مهم دارم و در حالیکه سایت دانشگاه به مدت ده روز تعطیله لپ‌تاپم هم یک دفعه پیام داد گفت در خطره و بی هوا خاموش شد و حالا روشن نمیشه. قلبم فشرده شده. سعی میکنم به خودم مسلط باشم. هر وقت تو گوگل دنبال راه‌حل می‌گردم یاد خاطرات خرابی دستگاه‌های قبلی می‌افتم و دهانم تلخ می‌شود. خراب شدن لپ تاپ مثل یه دفعه مریض شدنه. وقتی اتفاق میافته یک دفعه قدرشو میدونی یک دفعه به گذشته ها و راحتی که داشتی
هر دفعه می خوام یه گوشی تلفن همراه بخرم رسما گیج گیج میشم
اینکه چی را با چی مقایسه کنم و کدام قابلیت را بیشتر مورد توجه قرار بدهم واقعا فیلمیه
نکته جالبش اینجاست که تمام این اطلاعات کسب شده برای دفعه بعدی که احتمالا دو سال دیگه است اصلا ارزشی نخواهد داشت و باید از ابتدا شروع کرد
آنان که از اتفاقات ناگوار زندگی خود چیزی نمی آموزند ،
وجدان هستی را مجبور می کنند تا آن اتفاقات را
تا آنجا که نیاز باشد تکرار کند تا
به فرد آن چیزی را که آن اتفاقات ناگوار می خواهند
آموزش دهند، یاد بگیرد !
آنچه که انکار می کنید ، شما را شکست میدهد !
آنچه که قبول می کنید ، شما را تغییر می دهد!
ادامه مطلب
تصمیمی که گرفته و قراره چندماه دیگه اجرا بشه خیلی روی زندگی من و همسر تاثیر میذاره اون لحظه که داشت راجع بهش حرف میزد با هر جمله اش من ناامیدتر و غمگین تر میشدم ولی بروز ندادم و سکوت کردم 
فقط تو دلم گفتم پس ما چی ؟
بعدشم تا همین چند لحظه پیش کلی غصه خوردم و از آینده ی مبهمی که پیش رومونه ترسیدم
یه لیوان چایی ریختم برای خودم برای رفع خستگی و پیشگیری از سردرد احتمالی 
حین خوردن چای رفتم تو فکر
به این که چندبار از وقتی من و همسر به هم رسیدیم این ا
آنان که از اتفاقات ناگوار زندگی خود چیزی نمی‌آموزند، وجدان هستی را مجبور می‌کنند تا آن اتفاقات را تا آنجا که نیاز باشد تکرار کند تا به فرد آن چیزی را که آن اتفاقات ناگوار می‌ خواهند آموزش دهند، یاد بگیرد.
آنچه که انکار می‌کنید، شما را شکست می‌ دهد. آنچه که قبول می‌کنید، شما را تغییر می‌دهد.
زندگى و انسان زیستن
کارل گوستاو یونگ
پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان. در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رفتن به رستوران را قبول نکن! حالا این دفعه پول ناهار را حساب کن تا دفعه دیگر هوس دوستی با پسران و غذای مجانی نکنی! با این حال غذای خوشمزه ای بود. مرسی!
دیدین بعضی وقتا یه آهنگو که قبلا بارها شنیدین یهو دوباره میشنوین و این دفعه حس میکنین فرق داشته با دفعه های قبل...انگار با تمام وجود حس شاعرش،حس خوانندشو درک میکنین...من امروز قلبم از شدت زیبایی این آهنگ رو به درد آورده...اونجا که همایون شجریان میخونه:
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی 
مدام پیش نگاه...
میتونم دراز بکشم رو به آسمون این آهنگو پلی کنم...و با هر کلمه ای که میخونه تو رو یادم بیارم و از شدت علاقه م بهت، با صدای همایون همونجا
طبق چیزی که من دیدمطبق اون برداشتی که من تا اینجای زندگی داشتمجا انداختن یک چیز بد، یک راه خیلی جالب داره«تکرار»نمی‌دونم در مورد خوبی هم صدق می‌کنه یا نهیعنی اون چیز بد رو انجام میدی (تابو رو می شکنی) بعد وایمیستی مردم عکس العمل نشون بدن و خالی بشنترجیحا سعی میکنی براش یه توجیهی پیدا کنی و جواب سوالات و ابهام ها و عکس العمل ها رو بدیبعد دوباره تکرارش می‌کنیدوباره مثل دفعه اول عکس العمل میبینیدوباره مثل دفعه اول یک سری هاشو پاسخ میدیو دوبا
 
دو ماه پس از شروع جنگ، ابراهیم به مرخصی آمد. با دوستان به دیدن او رفتیم. در آن دیدار ابراهیم از خاطرات و اتفاقات جنگ صحبت می کرد، اما از خودش چیزی نمی گفت. تا اینکه صحبت از نماز و عبادت رزمندگان شد.
یک دفعه ابراهیم خندید و گفت: در منطقه المهدی در همان روزهای اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از یک روستا با هم به جبهه آمده بودند. چند روزی گذشت دیدم این ها اهل نماز نیستند. تا اینکه یک روز با آنها صحبت کردم. بندگان خدا آدم های خیلی ساده ای بود
چرا باید ده هزار دفعه به خاطر اتفاقی که نیفتاده است به خودم آسیب بزنم؟
تمام هنر زندگی این است که من از گذشته آموخته و آن را خاک کرده باشم و متوجه آینده باشم اما نگرانش نباشم و در حال زندگی کنم، تنها چیزی که ما داریم این " حال " است
بعضی ها فکر میکنند زندگی در لحظه مساوی است با لذت در لحظه است . در لحظه زندگی باید کرد نه اینکه در لحظه لذت برد . چون آن موقع همه کارهای بد را به خاطر لذتش می کنیم و بعد آسیب اش را می بینیم
چون امروز مساوی با فرداست پس زن
خب خب بعد از یه مدت خیلی طولانی برگشتم! اصلا تعجبی نداره این کارا زیاد از من سر می زنه!
اما خب برگشتنم این دفعه نکته داره و نکتش هم زیادی تلخه
من تو شغلم یه شکست بزرگ خوردم و تقریبا رسیدم به زیر صفر
به همین سادگی به همین خوش مزگی!
دلیل نبودنم هم دقیقا همین بود.
داشتم دوران نقاهتم رو می گذروندم!
الان دوباره سر پام اما بدون اعتماد به نفس
تو این کشور خیلی طبیعیه که تو کارت شکست بخوری 
وقتی هیچ ثباتی وجود نداره
وقتی همه دزد و کلاه بردار شدیم
وقتی حتی
ولی من بااز امید دارم.....
هرچی بشه،به اون ته تها هم که برسم بازم امیدوارم...
افرین میگم به خودم که همیشه باخودم حرف میزنم و حرفهای ناراحت کننده و قلنبه ای که تو دلم گیر کرده رو با این اروم و اروم حرف زدنا،کم کم ذوبشون میکنم و دوباره تبدیل میشم به منه همیشه امیدوار....
میدونید،همه همه ی همه ی چیزا که اونجور که من میخوام پیش نمیره ولی من بجای ناراحتی میتونم امیدوارم باشم به اینکه دفعه ی بعد،این اتفاق و یا هرچیز دیگه ای با تلاش دوباره ی من و تجربه ای
+ خدا خیرش بده . کلید دوچرخه ش رو می ذاره رو کنتر برق می گه هر وقت لازم داشتی بردار برو . یه چند روزی با دوچرخه ی آقای همسایه می رفتم . اما بعد چند روز دیدم خیلی خسته میشم . تن و بدنم دیگه برای ادامه ی روز توان کافی نداره . صبر و حوصله م هم کم میشه . بیخیال شدم ...
++ بین روز گرسنم شد . رفتم یه چی بگیرم برا خودم . یاد محمد حسین افتادم . بد عادت شده هر دفعه میرم خونه میگه بابا برا من چی خریدی ؟! گفتم نمیشه که هر دفعه براش کیک و ویفر و اینا بخرم ، ضرر داره . گفتم
یه دورهمی خواستم خونه بگیرم که مثل همیشه، مهمونی میشه و‌ میبینم که چه بچه ها همیشه جدیش میگیرن.
اینکه با یه دست گل، یه دفعه، از یه شهر دیگه، سرباز و اون هم تو اماده باش، زیدت اومده باشه چی؟
داشتم رسما از خوشی جون میدادم اون لحظه
این مدت هم داشتم میچرخوندمش تو شهرمون و الان هم رسوندمش فرودگاه که برگرده.
قلبم از دلتنگی میمیره هر دفعه ولی واقعا ته قلبم خوشحالم و همینطور نگران. نگران از کافی نبودن براش. اینکه باید همه جوره تلاش کنم واسه خوشحالی ا
این روزها هذیان زیاد می‌گویم... وقت برای خواندنش نگذارید...
.
خاطره‌ها بو، رنگ، صدا و حتی آب و هوا دارند...
صبح که بلند شدم... نفس که میکشدم... هوا، هوای اسفند سال نود و چند بود...
همه چی به طرز عجیبی در حال تکرار است بجز چشم‌های تو...
هوا که همان است.. اتفاقات هم که به طرز غریبی همان اتفاقات است...
تکمیل این جنون، فقط موسیفی آن روزها را کم دارد... پس فایل را پیدا کردیم و بی امان پشت هم به خواننده اش گفتیم بخواند.. انقدر که از نفس بیفتد..
 و خب جنون باید کا
اندر باب عکس پروفایل باید بگم که اینم جزو عکساییه که دیروز با زهرا گرفتیم و من چون ی گوششو کات کردم خیلیی تار شده ولی خب هر دفعه که نگاهش میکنم از خنده دلدرد میگیرم خخخخ و البته هر دفعه که میخوام کامنت بذارم هزار دفعه رنگ رخم تغییر میکنه :/ ملت میرن عکسای خفن میگیرن بعد من...خخخخ تفاوت تا کجا خخ
 
چشمک فقط این *___* خخخخ

اوضاع ی جوریه که مامانمم باورش نمیشه بزرگ شدم خخخخ
شبتون بخیر رفقا((:
همین ده دقیق پیش برگشتیم خونه
دوباره مثل هفته پیش واسه افطار رفتیم پارک جنگلی
دوباره من پیتزا و کیک درست کردم
بااین تفاوت که اون دفعه خاله سیمین رو بردیم این دفعه بابا رو
کیک امروزم تمام شکلاتی بود،اون دفعه دورنگ
پیتزای امروزم پنیرش کمتر بود و خمیرش افتضاح سفت شد
مامانم ابگوشت درست کرده بود ولی یادش رفت که نون بیاره
خیلی شلوغ بود
ماشینایی که ردمیشدن اگه دویست و شیش سفید و هاشبکو فاکتور بگیرم،همشون مدل بالا بودن(پرادو،ماکسی ما،سانتافه،جک،
۱- قبل از این که ویدیویی منتشر بشه که نشون بده دو موشک شلیک شده، توی اینستا از ملت پرسیدم که چرا دم صبح یکی باید از آسمون فیلم بگیره؟ گفتند دو موشک شلیک شده. پرسیدم چطور فهمیدید؟ جوابی نداشتند.۲- به خاطر این سوال، چندین و چند نفر آنفالو یا بلاک‌ام کردن.۳- من فقط سوال پرسیده بودم. اونا حتی تحمل سوال هم نداشتند. گرچه بعضیاشون هم سعی کردن با دلیل بهم ثابت کنند. بعضیاشون هم موفق شدند و منم قبول کردم.۴- اونایی که حتی تحمل یه سوال و تقاضای جواب منطقی -ب
امروز در پاکت می نویسم:
میخواهم به اتفاقات خوبِ نیفتاده، اعتماد کنم؛
به رسیدن ها، گرفتن ها، به دل ها ...
دست یار و لبخندش، آرامش و ثبات دلش، دلم ...
و ایمان داشته باشم که یکی از همین روزها، 
این اتفاقات، خواهند افتاد ...
درست لا به لای دغدغه هایی که از 
سرو کولِ روزمرگی هایم بالا می روند،
در دل نگرانی هایی که حوالیِ باورهای من، 
جا خوش کرده اند ...
و در اعماقِ خستگی های مفرط و تکراری ام ...
درست در اعماق خستگی های مفرط و تکراری ام ...
اتفاقات خوب، خواهن
امروز در پاکت می نویسم:
میخواهم به اتفاقات خوبِ نیفتاده، اعتماد کنم؛
به رسیدن ها، گرفتن ها، به دل ها ...
دست یار و لبخندش، آرامش و ثبات دلش، دلم ...
و ایمان داشته باشم که یکی از همین روزها، 
این اتفاقات، خواهند افتاد ...
درست لا به لای دغدغه هایی که از 
سرو کولِ روزمرگی هایم بالا می روند،
در دل نگرانی هایی که حوالیِ باورهای من، 
جا خوش کرده اند ...
و در اعماقِ خستگی های مفرط و تکراری ام ...
درست در اعماق خستگی های مفرط و تکراری ام ...
اتفاقات خوب، خواهن
دیشب کم خوابیدم بعد مجبور شدم بعد آزمون بخوابم :| ۴ تا ۷ و نیم خوابیدم با افتخار D: بعد دراز کشیدم رو مبل. مری میگه تو که تا الان خواب بودی چرا دراز کشیدی؟
میگم خب سه ساعت و نیم خوابیدم خسته شدم :| 
کمرش شکست. بعد خیر سرم اومدم اصلاحش کنم گفتم خب تا الان خواب بودم، الان میخوام استراحت کنم :|
آزمونو بگم حالا :)))))))))))))))))))) منو‌چجوری راه دادن توی مقطع دبیرستان اصن؟ :)))))))))) میدونید خوبیش اینه من هرچقدم بد داده باشم، دفعه قبل ریاضیاتمو یک درصد و فیزیکو ۹
 
امروز وقتی از خواب بیدار شدم،به امید دیدن برفی که داره میباره و رو زمین نشسته پرده ی پنجره ی اتاقم رو کنار زدم.انتظارم برآورده شده بود.برف به سنگینی مشغول باریدن بود و شهرم یکدست سفید پوش شده بود ...
 
خب حقیقتا تلاش کردم ادامه ى متن بالا رو بنویسم.ولی نوشتنم نمیاد.نمیدونم چی بگم بعد از دوماه سکوت.از اتفاقات این مدت.از رفت و امدها.از سفرها.از احساسات.از کارهای نیمه تمام.از ارزوها و دل مشغولی ها و دلمردگی ها.از اتفاقات اجتماعی و سیاسی که تو زند
رابطه جنسی بسیار قدرتمند است و منجر به بهبود خلق و خو حتی باریک شدن دور کمرتان می شود. داشتن رابطه جنسی یک بار در هفته طول عمر را افزایش می دهد. این که نداشتن رابطه جنسی چه تاثیری بر بدنتان می گذارد کاملا بستگی به میزان سلامت شما دارد.

ادامه مطلب
جلو بچه ها همدیگه رو بوس نمیکنن چون زشته 
ولی جلو بچه ها تا بخوای دعوا میکنن
مگه غیر از اینه که بچه ها از بزرگترا یاد میگیرن ؟
خب چرا به جای محبت کردن به همدیگه ، دعوا رو یاد بچه ها میدیم ...؟
+ خیلی از رفتارای ما ادما مثل یه چرخه ست 
اینکه بزرگ میشیم و یه سری کارا رو میکنیم و یه سری رفتار ها رو داریم بازتاب خیلی اتفاقات بچگیمونه خب بیایم یه جا با این اتفاقات خاتمه بدیم ! هوم ؟
+ از خودم شروع کردم ، تو رفتارم با دور و بریام ! تهش اینه که نتیجه نمیگیرم
http://aleme-n.blog.ir/post/1251
 
این پست عالمه رو خوندم و تک تک جملاتش رو با گوشت و استخونم درک کردم.
یادم اومد که جلسه ی قبل وقتی دکترم بهم گفت چی بیشتر از همه اذیتت میکنه ناخودآگاه گفتم وقتی با امیر بد رفتار میشه.
برای خودم هم عجیب بود. با اینکه خودم هم رابطه ی خوبی باهاش ندارم ولی همین بیشتر خودم رو آزار میده.
میدونین چیه؟ میدونم که امیر احتیاج داره با یکی حرف بزنه و از اتفاقات روزانه و شیطنتاش با دوستاش تعریف کنه. همه ی اینا رو میدونم و میدونم کسی رو جز م
ممکن نیست در گذشته حرفی زده یا کاری کرده باشیم و حالا که بهش فکر می کنیم یا یک دفعه یادمون میفته شرمنده نشیم پیش خودمون! حس بدیه واقعا
فکر می کنم انسان هر دفعه که احساس میکنه دیگه عقلش رسیده همون موقع بازم پایین تر رفته! مطمئن بودن یا احساس بی نقصی مقدمه شکست های سنگین بعدیه!
ترک کردن یک عمل بد از دید خودمون نه دیگران به تمرین کردن نیاز داره و همینجوری خود بخود درست شدنی نیست.
پ ن: زندگی خیلی ساده و پیچیده س نکته مهمش اینه که یک آن ممکن تموم بشه!
"
این دومین غروب جمعه ست که من دارم بیشتر کار می کنم.
هفته پیش یه دفترچه درست کردم و کل کارام رو اون تو نوشتم.
هرروز یه تعدادیش کم شد و یه تعداد دیگه ای بهش اضافه شد.خوبیش اینه که دیگه هاج و واج نمی مونم که چی کار دارم و چی کار باید بکنم.
+ بعضی اتفاقات مثبت، یهویی تو زندگی رخ می دن، نمیشه از قبل براشون برنامه بریزی.
++می خوام دیگه مثبت اندیش باشم.
بازدهی یک آگهی به عوامل بسیاری بستگی دارد. عواملی مثل
محصول یا خدمات، قیمت کالا یا خدمات، مکان و موقعیت فروشگاه یا مرکز خدمات و
ترویج: (4P بازاریابی)، تیتر (خیلی مهم) و متن مناسب و ترغیب کننده و...
اما یکی از مهم ترین فاکتورهای بازدهی آگهی تکرار در آن
است؛ به طوری که زمانی که مخاطب به خدمات یا کالای تبلیغ شده نیاز پیدا کند، مرکز
خدمات یا فروشگاه X
که تبلیغات پی در پی داشته است جزو اولین گزینه‌های او می شود.
اما داستان یک آگهی در تکرار چگونه پیش می
همیشه یادمون باشه اگه توی زندگیمون چیز ارزشمندی نصیب ما شد اگه چیزی به دست آوردیم چه علم باشه چه ثروت باشه و چه اتفاقاتی که به صورت معجزه از طرف خداوند پاک در زندگی مان رخ میدهد و از دیدن این گونه اتفاقات خوب بسیار تعجب میکنیم و دوست داریم این گونه اتفاقات جالب را به دوستان و آشنایان و حتی عزیزترین کسی که داریم بگیم اما نه به نظر من هیچوقت نباید کسی خبر داشته باشد فقط و فقط راز دلت را بین خودت و خدات نگهدار.چون همه ی کارهای خداوند پاک و بخشنده
پسر به دختر گفت: متن زیبایی است، تا من بروم آبی به صورتم بزنم تو آن را بخوان. در آن متن نوشته شده بود: خانم زرنگ! از این به بعد با هیچ پسری دوست نشو، اگر هم شدی، پیشنهاد رفتن به رستوران را قبول نکن! حالا این دفعه پول ناهار را حساب کن تا دفعه دیگر هوس دوستی با پسران و غذای مجانی نکنی! با این حال غذای خوشمزه ای بود. مرسی!
 
فکر نکنم خودش بدونه چقد نگرانش میشم! اهل حرف زدنم که نیست. وقتی هم رو در رو بهم نگفته به روش نمیتونم بیارم که...
این بار فک کنم خیلی جدی عاشق شده! مونده تو گل... حرف نمیزنه لااقل بدونم دردش چیه که؟ 
چند دفعه از افراد مختلفی خوشش اومده بود، بلافاصله پریدن! دیگه میگفت تضمینی، هر کی میخواد ازدواج کنه بیاد من ازش خوشم بیاد.
انقدم بی تجربه بود تو چند تا خواستگاریش، دفعه اول حرف میزد، میومد میگفت فک کنم خوب بود. حرفاشونو میپرسیدم، میگفتم خب اینو نپرس
 
هیچ غمی بزرگتر از این نیست، که نتونی کسی رو برای حرف زدن پیدا کنی!هیچ کس نیست برای این که باهاش حرف بزنم یعنی هست ولی خب مسخره می‌کنند و یا شروع می‌کنند به پند و اندرز دادن و اینکه ما هم مشکل داریم و از همه مهمتر اینکه خیلی از حرف هارو به همه کس نمی‌توان زد وگرنه یه دفعه براشون میشی یه موجود ترحم برانگیز و شروع می‌کنند بهت ترحم کردن برای اینکه به خودشون اثبات کنند آدم خوبی هستند و بعد یه دفعه ازت خسته میشند و تبدیل میشی به موجودی که تو اون ه
سلام به تمام دوستان 
دختری ۱۸ ساله هستم که چند وقت پیش گواهینامه ام رو گرفتم. از نظر خودم و مامانم و دو تا مربی آموزشگاه دست فرمونم خوبه. مربیم میگفت: زود یاد میگیری.
بابام اینجا نیست، تا حالا ۲ ، ۳ بار ماشین رو بدون بابام بردم بیرون همراه مامانم و خواهرم و مادر بزرگم (هیچ کدوم شون گواهینامه ندارند). دفعه اول که ۵ دقیقه رفتم بیرون. دفعه دوم که تو شهر خودمون، حدود نیم ساعت تاب خوردیم(سر شب بود). دفعه سوم هم رفتیم خونه خاله م‌ و آخر سر هم که از مهم
دانلود آهنگ یاسر محمودی الو الو
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * الو الو * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , یاسر محمودی باشید.
دانلود آهنگ یاسر محمودی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Yaser Mahmoudi called Alo Alo With online playback , text and the best quality in mediac
متن اهنگ یاسر محمودی به نام الو الو
الو سلام عزیزم الو صدامو داری هزار دفعه زنگ زدم تا یه دفعه برداریخستم از این فاصله از این که دوری ازم دلم برات تنگ شد
شاید وقتی جمله «کسانی که تاریخ نمیخوانند محکوم به تکرار آن هستند» را خوانده یا شنیده باشید بعد از تحسین این جمله و عباراتی بدین مضمون مخاطب چنین جمله‌ای رو فقط و فقط مسئولین و حاکمین و منصب‌دارها بدانید و رد شوید و بارها و بارها در چاه تکرار تاریخ زندگانی خود بیوفتید و از ذهنتان نگذرد که تاریخ‌‌تان را با تمام اتفاقات خوب بدش را ثبت کنید!بار دیگر، اما مصمم‌تر به خود یادآوری کنیم که تجربه‌های کوچیک و بزرگِ شکست و پیروزی را بنویسیم تا فرام
سلام
من 35 سال سنم هست و کمی بدبین و شکاک هستم و بدتر از اینها تا این سن نتونستم بخاطر هراسی که دارم با دختری مستقیم و بی واسطه حرف بزنم. 
تا بحال 6 بار برای ازدواج اقدام کردم و به شکل عجیبی هر بار در زمان کمتر از دفعه قبل پشیمان شده ام! یعنی بار اول شاید دو هفته نامزد بودم و بعد بشدت سرد شدم و از دیدنش هم دچار نفرت بیشتری ازش میشدم! (این رو هم بگم که هیچ کدوم رو خودم انتخاب شون رو استارت نزدم! یا خانواده خودم بوده یا خود دختر و یا پدر دختر) ،دفعه دوم
شاید وقتی جمله «کسانی که تاریخ نمیخوانند محکوم به تکرار آن هستند» رو خوانده یا شنیده باشید بعد از تحسین این جمله و عباراتی بدین مضمون مخاطب چنین جمله‌ای رو فقط و فقط مسئولین و حاکمین و منصب‌دارها بدانید و رد شوید و بارها و بارها در چاله تکرار تاریخ زندگانی خود بیوفتید و از ذهنتان نگذرد که تاریخ‌‌تان را با تمام اتفاقات خوب بدش را ثبت کنید!بار دیگر اما مصمم‌تر به خود یادآوری کنیم که تجربه‌های کوچیک و بزرگِ شکست و پیروزی را بنویسیم تا فرام
 مجازات شرعی انواع‌ زنا


 
1-زنای‌ مرد مجرد با زن‌ مجرد:

حد شرعی‌ آن‌ در صورت‌ ثبوت‌ در نزد حاکم‌ شرع‌،صدضربه‌شلاق‌ در دفعه‌ اول‌ تا سوم‌ ودر دفعه‌ چهارم‌ کشتن‌است‌.

 
2-زنای‌ مرد زن‌ دار{محصن‌} با زن‌ شوهر دار{محصنه}

زن‌ و مرد سنگسار می‌شوند.
 

3-زنای‌ مرد زن‌ دار «محصن‌»با زنی‌ مجرد

مرد سنگسار وزن‌ صدضربه‌ شلاق‌ می‌خورد.
 

4-زنای‌ مرد مجرد با زن‌ شوهردار«محصنه»

مرد صدضربه‌ شلاق‌ می‌خورد وزن‌ سنگسار می‌گرد
تموم شد!
آخرین آزمونم رو به عنوان یه دانش‌آموز راهنمایی دادم. و تابستون الان رسما شروع شده. 
انگار همین دیروز بود که وارد سال نهم شدم و هر روز و هر شب گریه کردم که زودتر تموم شه. الان تموم شده، ولی هیچ حس خاصی ندارم :/
پ. ن. داشتم از مدرسه برمی‌گشتم خونه و به نوشتن این پست فکر می‌کردم. داشتم به یاد روزای اول سال، از رو جدول می‌رفتم. نگاهم افتاد به پارک کنار تره‌بار. یه نیرویی داشت من رو می‌کشید به سمت تاب کوچولویی که به سختی توش جا می‌شدیم. ولی
این کلیپ صوتی رو شنیدید که یه خانم جلسه ای داد و هوار میکنه که عیب از خودته، به خاطر همین اخلاقت ه که ...
این سیستم محاکمه و رای صادر کردن خیلی بده.
مخصوصا وقتی خودت شنونده این حرف ها باشی.
دلت شکسته از اتفاقات و بدبیاری ها، بعد یکی بیاد بگه عیب از خودشه
حس میکنی خروارها خاک روی سرت سرازیر شده.
یکی از دوستان داشت فایل های جذابیت درونی رو گوش میداد، میگفت بخشی از بدبیاری ها ماحصل حس درونی تو و عدم امنیتی ه که در ناخوداگاه ت به خاطر اتفاقات بد گذشت
در زندگی نوع نگرش ما تا حد زیادی تعیین کننده شادی هامون توی زندگی هست.
 
یعنی یک آدم زرنگ و مثبت نگر با دقت روی نیمه ی پر لیوان می تونه حتی در بدترین
 
اتفاقات هم یک نقطه مثبت پیدا کنه ؛ چون در هر شکستی یه درس بزرگ و در هر 
 
ناراحتی یک اتفاق خوب هست .
می‌روم سرکار و حقوق بخور و نمیرم را در سیصدُپنجاهُ اندی روز سال جمع می‌کنم ، تا چند روز از سال را بروم و کشورهای مورد علاقه‌ام را ببینم ، و به درک که پول ما ارزشی ندارد و عوارض خروج از کشور هر دفعه دوبرابر دفعه‌ی قبلو این صحبتا ، من سیصدُپنجاهُ اندی روزِ سال را جان میکنم و ان‌وقت هنوز مسکو و پراگ و گلاسگو و وین را ندیده باشم؟؟ برای سفر هم منتظر هم‌پا و هم‌سفر و اینجور "هم"های دست و پا گیر نمیمانم ، خودم را برمیدارم و میروم که تنهاییهایم را ب
تواین سه روز میتونسم حدددداقل۲۵ساعت درس بخونم
دفعه های قبلیم سنگین پریود شدم
واقعا بده
چقد قرص بخورم اخه؟!!!!
من از اول تابستون۹۸توبه کردم ک دیگه قرص و دارو مصرف نکنم
این دفعه دیگه واقعا توبه کردم
به مامانم گفتم اویشن بخره(خدا کنه یادش نرفته باشه)
چقد عقب افتادم  واااای
چرا قلم چی برنامه رو عوض نمیکنه خدایی؟
اصلا با فارغ التحصیلا کاری نداره فقط با دانش اموزا همگامه
کاش ازمونا دوباره حضوری بشه
کاش جمعه من ساعت شیش پاشم و برم دفترچه رو بگیرم(ت
فیلم را یک سال پیش دیدم، ولی اخیرا مجموعه‌ای از اتفاقات کوچک باعث شد دوباره یادش بیفتم. یادم هست فضای وهم‌گونهٔ فیلم و سرگشتگی شخصیت اصلی را دوست داشتم. اما این مجموعهٔ اتفاقات کوچک باعث شدند این بار ایدهٔ اصلی مرکزی‌ فیلم برایم جذاب شود: «مرگ در اوج زیبایی برای حفظ آن زیبایی».
بعضی احساسات در اوج زیبایی جوان‌مرگ می‌شوند و شاید زیبایی‌شان را مدیون همین مرگ ناگهانی باشند، عمق‌شان را هم...
سلام
چند روز پیش دوباره برای تافل ثبت نام کردم. دسامبر. چون تافلم اکسپایر میشه. 
این دفعه دیگه از شریف ویزا نگرفتم. خود سایت سنجش ووچر میفروخت 2.750 (فک کنم 96 900 تومن بود) که حدود 200 تومان ارزونتر از شریف ویزا بود. ولی یوزر پس رو میگرفت.
تا حالا شروع نکردم به خوندن چون واقعاً حوصله اش رو ندارم. حقیقتش وقتش رو هم ندارم.
واییییییی. به این فک میکنم دوباره باید این فرایند طاقت فرسا رو برم پشتم میلرزه. ولی چیکار میشه کرد.
 
راستی سفارت آلمان هم ثبت نام کرد
حس تملک من به زندگی و علاقه م برای دنبال کردن خودم از چیزی نشات میگیرد که همواره مورد تهدید است.
لذا اکنون که در اوج زندگی ام قرار گرفته م و ترس هایی که به واقعیت تبدیل شده بودند، دروغین از آب درآمدند و دوست های رفته، برگشته اند؛ مجبورم که همواره خودم را برای شرایط بحرانی آماده نگه دارم و به خود یادآور شوم هر رخدادی در این دنیا از زنجیره ای از اتفاقات و کمی جادو تغذیه میکند. جلوی زنجیره اتفاقات را نمیتوان گرفت که هر عملی جزئی از همان زنجیره است
هستیا ایزدبانوی آتشکده است و آتشکده خانه را روشن میکند و گرم و صمیمی نگه می دارد.
ویژگی های هستیا:
*در کودکی دخترانی احساساتی هستند.
*در مقابل کاری که می کنند انتظار تشکر ندارند.
*یک بعد معنوی و آرامش دارند.
*به خاطر رضای خدا و نفس عمل کار می کنند نه به خاطر امور دنیوی.
*متمرکز بر کار است.
*اگر ازدواج نکنند افسرده نمی شوند.
*در منزل هستند و برایشانمهم نیست که دیگران چه میگویند.
*در کودکی درونگرا و کم توقع اند.
*اکثرا زنان هستیا سالم هستند.
*اهل غیبت ن
با عرض درود به بازدیدکنندگان بلاگ بزرگ « خودکشی »
 
نظرتتون در مورد اتفاقات چند روز اخیر چیه؟ این مشکل از کجا شروع شده/ هدفش چیه؟ راهکاری برای بازگشت ثبات به کشور و تامین امنیت ملی پیشنهاد بدین؟ مخالفان و‌ موافقا ، دوست و دشمن رو از هم تفکیک کنید و بگید نحوه مقابله با این دسته از اشخاص باید چطور باشه ؟ در آخرم چیزی که دلتون میکشه رو بنویسید. منتظرم
 
 
نظرِ بدون تایید فعاله...راحت بنویسید چون قراره آزادی بیان رو با این بلاگ تجربه کنید.
تو‌ نوش
یه دردی از کتفم میکشه پایین میاد قاطی میشه با درد مچم، هر چی‌گفتم دستم تازه خوب شده اصلا رحم نکرد یه کمم...می گفت آخرین بار گفتم یه بار دیگه دستت بخوره چیکارت می کنم.
گفتم کی گفتید اصلا من جرات دارم هیچوقت از این کارا کنم،حالا ایندفعه یه غلطی کردم‌ رحم کنید یه کم..
دیگه ولم‌کرد منم‌خوشحال شدم ولی بدتر کرد...
گفت پاشو برو قیچی رو بیار...
میخواست ده سانت از موهامو کوتاه کنه 0_o 
زورمم نمی رسید در برم دیگه اشکم در اومد گفتم بابا دستمو که قطع کردید چی
توی زندگی ما آدمها خیلی اتفاقات رخ میده که برای ما کمی باورش سخته مثل برنده شدن توی بانک یا خدای ناکرده از دست دادن یک عزیز که خیلی از همه چیز بد بدتر میشد توی زندگی ما
خوب حالا اگه همه این اتفاقات را بخوایم از دید خوب نگاه کنیم و درموردش صحبتی بشد باید گفت ما آدمها باید همیشه شادی را صدا کرد باید به دونبال شادی رفت و شادی را کت بسته بیاریم داخل زندگی خودمون ونگذاریم که فرارکند یا با غم آشنا بشد
ما باید همیشه افکار مثبت را به جلوی ذهن خودمان پر
بابا وقتی دید دوباره موهامو کوتاه کردم...
وقتی فهمید خوب نیستم...
وقتی دید بار ها و بار ها براش پست رو فوروارد کردم و فرستادم...
گفت:ماجده... میگما من فردا وقت دکتر دارم...نمیدونم تا کی طول میکشه...نمیدونم میتونیم بریم یا نه...
بغضمو قورت دادم و گفتم:دیگه مهم نیست بابا...
بعد دوباره اومدم تو اتاق و قیچی گرفتم دستم و بیشتر زدم..زدم و گریه کردم...چون حالم بهم میخوره از این اخلاقم...از همه اخلاقای مزخرفم...از خودم...
پی نوشت:کاش میتونستم...کاش میتونستم تیغ برد
با سلام خدمت خوانندگان و خودم!
پس از حدود 5 ماه مجددا وبلاگ نویسی رو شروع کردم و علتش مشکلی که در تنظیمات بلاگم بوجود اومده بود و امکان ارسال مطلب رو برام با مشکل مواجه کرد...
توی این 5 ماه خیلی اتفاقات خاصی برام افتاد و هم خیلی خوب و هم خیلی بد...!
اتفاقات خوبی که برام بوجود اومد همش لطف خداوند بوده و خیلی شاکر هستم و اما اتفاقات بد زندگیم رو ناشی از سوء مدیریت آدمها بخصوص مسئولین میدونم نه چیز دیه...
واقعا آدم وقتی توی جریان کاری قرار میگیره بخاطر
سلام
من این روزها رو مدی هستم که چیزی خوشحالم نمی کنه، یا بهتره بگم خیلی سخت خوشحال میشم.
الان یه پیام دریافت کردم از همون دوستی که گل را دریافت کرده بود. گفت که مسافرت بوده و خودش دریافت نکرده. همکارارش در شرکت دریافت کردن و عکس گل را براش فرستادن.
حتی نپرسیدم کجایی. فقط گفتم مسافرت خوبی داشته باشید. همین.
 
دیگه از اون روزهای کنجکاوی من گذشته. هر جایی باشه. داخل یا خارج. دیگه برای من خیلی چیزها مهم نیستند.
 
من الان باید خوشحال باشم ولی نیستم. ف
ازدواج و تشکیل یک خانواده جدید را اگر نگوییم مهم ترین ولی یکی از مهم ترین اتفاقات در زندگی یک انسان به شمار می رود. یکی از ابعاد پیوند جویی بین زن و شوهر رفع نیاز جنسی و پاکدامنی است ولی قبل از این مرحله گزینش همسر مهم است که در اسلام به این امر توجیه بسیار شده است و رعایت مواردی مانند: هم کفو بودن، مکمل بودن نیاز ها،مشابهت در نگرش ها و شایستگی ها، ایمان،خوش اخلاقی و...از شروط اولیه و اساسی تلقی می گردد.
مشکلات واقعی و غیر واقعی دارن خودشون رو نشون میدن و من این دفعه ریسک نمیکنم و میخوام برم پیش دکتر دیوونه ها. بس بود اون همه سال های سگ. این دفعه نمیخوام سگی شه. در نظر دارم حداقلش بدونم که میدونم یه مشکلی هست. نه اینکه بپذیرم مثل قبل که خوب من زندگیم گنده، خودم گندم، همیشه هم همین بوده و خواهد بود.
حالا نمیدونم اگه بگم میخوام برم پیش دکتر دیوونه ها، بهم میگن وای واسه چی؟
عادت کردن بیان بریزن سر من غصه ها و درداشونو چون قشنگ میبینم که خودخواهن. که
توضیحات
کتاب سه دقیقه در قیامت به روایت مدافع حرمی است که در جریان عمل جراحی به مدت 3 دقیقه دچار ایست قلبی شده است و روایتی که در نزدیکی مرگ تجربه کرده است بیان می‌کند.
هویت راوی این اتفاقات به صورت ناشناس باقی مانده است. اتفاقات روایت شده در کتاب سه دقیقه در قیامت برای افراد عادی غیر قابل باور است.
این کتاب به همت موسسه ابراهیم هادی تالیف و منتشر شده است.
ادامه مطلب
توضیحات
کتاب سه دقیقه در قیامت به روایت مدافع حرمی است که در جریان عمل جراحی به مدت 3 دقیقه دچار ایست قلبی شده است و روایتی که در نزدیکی مرگ تجربه کرده است بیان می‌کند.
هویت راوی این اتفاقات به صورت ناشناس باقی مانده است. اتفاقات روایت شده در کتاب سه دقیقه در قیامت برای افراد عادی غیر قابل باور است.
این کتاب به همت موسسه ابراهیم هادی تالیف و منتشر شده است.
ادامه مطلب
حدود یک هفته ی پیش یه کنسرت آموزشی پیانو داشتیم. از این کنسرت ها معمولا سالی یکی دوبار برامون میذارن تا ترسمون از استیج بریزه. ولی جالبی قضیه این جاس که ترس من نه تنها خیلی کم نشده، بلکه هر دفعه احساس میکنم نسبت به دفعه ی قبلی استرس بیشتری دارم:)) به طوری که این دفعه قشنگ داشتم از استرس میمردم:\ و تازه این در حالی هست که ما از مدت های پیش خبر داشتیم و من خودم از بس آهنگمو تمرین کرده بودم دیگه حالم داشت به هم میخورد، و البته حساب کنید اعضای خانواده
همیشه یادمون باشه اگه توی زندگیمون چیز ارزشمندی نصیب ما شد اگه چیزی به دست آوردیم چه علم باشه چه ثروت باشه و چه اتفاقاتی که به صورت معجزه از طرف خداوند پاک در زندگی مان رخ میدهد و از دیدن این گونه اتفاقات خوب بسیار تعجب میکنیم و دوست داریم این گونه اتفاقات جالب را به دوستان و آشنایان و حتی عزیزترین کسی که داریم بگیم اما نه به نظر من هیچوقت نباید کسی خبر داشته باشد فقط و فقط راز دلت را بین خودت و خدات نگهدار.چون همه ی کارهای خداوند پاک و بخشنده
توضیحات
کتاب سه دقیقه در قیامت به روایت مدافع حرمی است که در جریان عمل جراحی به مدت 3 دقیقه دچار ایست قلبی شده است و روایتی که در نزدیکی مرگ تجربه کرده است بیان می‌کند.
هویت راوی این اتفاقات به صورت ناشناس باقی مانده است. اتفاقات روایت شده در کتاب سه دقیقه در قیامت برای افراد عادی غیر قابل باور است.
این کتاب به همت موسسه ابراهیم هادی تالیف و منتشر شده است.
ادامه مطلب
یازدهمین جلسه از جلسات هفتگی  " #دوشنبه_های_انقلاب "(جهت شنیدن کلیک کنید)
  
با سخنرانی دکتر هدایتخواه  
مورخ ۹۷/۱۰/۱۰
مسجد و حسینیه امام علی علیه السلام
 
موضوع :  نه دی ۸۸ 
این هفته : 
تعریف فتنه
اتفاقات سال ۸۸ حادثه بود یا فتنه
تفاوت حادثه و فتنه
تطبیق تعریف امیرالمومنین علی علیه السلام از فتنه با #فتنه88 
معرفی کتابهای شوالیه های ناتوی فرهنگی و ارتش سری روشنفکران پیام فضلی نژاد
این سلسله جلسات تقدیم می شود به جناب آقای #علی_مطهری و دوستا
از اینکه در مسیر پیش رو
چه اتفاقاتی خواهد افتاد شاید بتونم بگم هیچ حدسی نمیتونم بزنم 
که اخرش بد تموم میشه یا خوب حتی از فردای این خدمت سربازی
که بگم احتمال میدادم از اول موفق میشم
واقعا هر روز رو دارم میشمارم
روز شماری برای اینکه تموم بشه ...
شاید بشه گفت این خان خان اخره
بعد این تکلیف خیلی چیزا معلوم میشه ...
 
دوران سربازی
فقط با کمک خودش دارم میگذرونم
 
گاهی میگم این همه اتفاقات پشت سرهم افتاده خیلی یعنی
چرا من هیچ کدومشو اینجا ننوشتم
حداقل
تی وی پلاس
گروه تی وی پلاس تصمیم دارد تمامی اتفاقات مهم فرهنگی، اجتماعی، سبک زندگی، ورزشی و هنری را در قالب ویدئوهایی پر ریتم و انرژیک برای مردم ایران تهیه و روی آنتن بفرستد تا تصویر ایرانی پر نشاط و پر امید را همانطور که شایسته نام زیبای ایران است به معرض نمایش بگذارد. ویدئوهایی که محتوای درون آنها را گزارش های پشت صحنه کنسرت ها، تئاترها، فیلم های سینمایی، سریال ها، اتفاقات جذاب دنیای ورزش و گفتگو با ستاره هایی که در تمام این زمینه ها تبدی
لحظه ای میرسه که برای اولین بار واقعا احساس میکنی که چقدر تک و تنها و بی کسی با وجود خانواده و دوستات و ... همه ی خوبان که شاکر وجودشونی .. ولی با وجود همه اینها یک دفعه انگار پرده کنار میره و میبینی که تو توهمی و همه مثل یک دود غلیظی کم کم محو میشه دو زاریت میفته که ای وای من تنهام و سفری عجیب پیش رومه و ترس وجودتو میگره 
تنهام 
تنهام 
واقعا تنهام 
متکی به خودم 
نه خود من من من نمیتونه ... 
تو همین حال و هوایی که یک دفعه یک چیزی میبینی خیلی ناز خیلی
حدود 39 روز دیگه محرم امام حسینه.
این یه انگیزه خیلی بالاست که به نیت با حال خوب وارد محرم شدن، رو کارهام دقت کنم.
بریم سراغ کاراها؟!
1- مراقبه:
سه چهار بار رفتم طرفش.
دفعه آخر از دفعات دیگه بیشتر تونستم پیش برم توش. در جریانید که دیگه؟! (از بخش موضوعات، بخش مراقبه رو انتخاب کنید!)
ولی بازم نتونستم ادامش بدم.
ولی این دفعه دیگه کم نمی ذارم. میخوام عادت بشه برام دیگه. چقد برم طرفش و ولش کنم.
2- درس:
این 6واحد درسی که برداشتم، یعنی 2تا درس رو فقط نمره 20 می خ
توی آن تئاتر، همبازی حنانه بود. اولین بار که دسته‌جمعی رفتیم تئاتر، دیدمش. یک پسر با شخصیت، استخوانی با قدی متوسط که دندان‌های به هم ریخته و فَک استخوانی‌اش او را جذاب‌تر می‌کردند. صدایش کمی بم بود و موهایش را از ته می‌تراشید. بار دوم همراه کارگردان‌شان آمده بود تا تئاتر آشویتس زنان را تماشا کند. به هر دو سلام گفتم. خودش مرا ندید و صدایم را نشنید. کارگردان مرا نشناخت. احتمالا دفعه‌ی سوم بود که دیدم توی آن کافه کار می‌کند و درباره‌ی پلی
امسال فکر می کنم در مریض شدن رکورد شکنی کردم . داستان مریض شدنم از ایام ماه رمضان و در لیالی قدر شروع شد خیلی سخت و بد بود و باعث شد یک هفته نتوانم روز بگیرم به طوریکه خودم شک کردم که نکنه بیماریم جدی باشه و هنوز تشخیص داده نشده که الحمدلله بعد از چند روز در روند بهبودی تسریع شد و باعث رفع نگرانی خودم و خانواده بشود. یاز هم از پاییز تا امروز فکر میکنم این دفعه چهارم پنجم باشه که به پزشک مراجعه کرده باشم که اخرین دفعه آن پریشب بود وقتی که بازیی ای
در حال گوش دادن به راز سایه از دبی فورد بودم که محتوای کتاب من را به یاد بخش های تاریک وجودم انداخت. به یاد اتفاقاتی که در طول سال های زندگیم برایم اتفاق افتاده بود. به اتفاقات سخت زندگیم فکر می کردم. به موقعیت هایی که در آن ها شکست خورده بودم و هنوز هم خاطره ناخوشایند را با چنگ و دندان در وجودم نگه داشته بودم. به موقعیت هایی فکر می کردم که در آن ها بی تقصیر ربودم و مظلومانه به باد قضاوت گرفته شدم.
 
به این فکر می کردم مگر من چقدر زنده ام که بخواهم
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون هستیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زد. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
سلام
زندگی خیلی سخته، خیلی سخت.
محکم و استوار باقی موندن خیلی سخته، خیلی سخت.
مخصوصا وقت هایی که هیچی اونجوری که میخوای نیست، خیلی سخته امیدوار بمونی، ایمان خودت را حفط کنی و لبخند بزنی.
تازه باید مراقب باشی که کسی هم متوجه ناراحت بودنت نشه.
همیشه فکر می کنیم در بدترین روزهای زندگیمون سختیم ولی مدتی نمیگذره که وضعمون از اینی که الان هست هم سخت تر میشه.
 
امروز یکی از دوست های قدیمیم زنگ زئ. گفت مادرش دو سال پیش فوت کرده. خیلی ناراحت شدم.
زندگی ه
 
 
از شب تا سحر حرف زدیم، مثل شش هفت ماه پیش، آن موقع از اواخر شب تا خود صبح حرف زدیم...
فرقش این بود که حالا او داشت حرف میزد و من می شنیدم. داشت از تغییراتش حرف میزد، که از حرفهایی که همان شب برایش گفتم شروع شد و با اتفاقات دیگر تقویت شد و ادامه پیدا کرد، که حالا بعد از شش هفت ماه، طی یک بحران ببینم که تغییر کرده، بزرگ شده، آرام تر شده، بیشتر درک میکند، مهربان تر شده، حتی احترام توی رفتارش آمده! دست از توجیه اشتباهات برداشته و این چند روز به جای
دانلود برنامه عصر جدید (مسابقه)
یادم رفت بگم که پیش از همه ی این اتفاقات چارلی چاپلین فیلمی رو ساخت
با نام عصر جدید که اتفاقات قرون اخیر در اون بیان می شدند
اما حالا ایشون در این دنیا نیست و فوت کرده
و برنامه ای با همین مضمون در ایران ساخته میشه که احسان علیخانی
تامین کننده اصلی این برنامه به حساب میاد
راستش رو بخواین
علیخانی
در نوع خودش یک اسطوره به حساب میاد چون کاری به کسی نداره
و کارهاش هم عجیب و غریب هستن
مثلا وقتی برنامه ماه عسل رو اجرا م
قصه کودکانه
داستان کودکانه
 
اگر کودک در خانواده داشته باشید و برای او کتاب جالبی بخوانید؛ متوجه خواهید شد که چندین بار از شما درخواست
می‌کند که همان کتاب را برایش بخوانید. شاید بعضی وقت‌ها تکرار درخواست خواندن کتاب آن‌قدر زیاد شود که شما را
متعجب کند، این حالت در مورد دیدن فیلم‌های موردعلاقه‌ی کودکان نیز صدق می‌کند.
 
چرا چنین اتفاقی می‌افتد؟ وقتی‌که بیش‌تر دقیق می‌شویم، می‌بینیم هر بار که داستان را برای کودک می‌خوانیم او به یک
ب
قصه کودکانه
داستان کودکانه
 
اگر کودک در خانواده داشته باشید و برای او کتاب جالبی بخوانید؛ متوجه خواهید شد که چندین بار از شما درخواست
می‌کند که همان کتاب را برایش بخوانید. شاید بعضی وقت‌ها تکرار درخواست خواندن کتاب آن‌قدر زیاد شود که شما را
متعجب کند، این حالت در مورد دیدن فیلم‌های موردعلاقه‌ی کودکان نیز صدق می‌کند.
 
چرا چنین اتفاقی می‌افتد؟ وقتی‌که بیش‌تر دقیق می‌شویم، می‌بینیم هر بار که داستان را برای کودک می‌خوانیم او به یک
ب
حکایت زیبای بهلول و سوداگر
روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد. باز روزی به بهلول بر خورد. این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیاز بخر و هندوانه.
ادامه مطلب
به نام خداوند بخشنده و مهربان
یکی بود یکی نبود در اقیانوسی بزرگ نهنگ و ماهی زندگی می کردند که دوست هم بودند. یک روز نهنگ به ماهی گفت : من قدرت زیادی دارم ، اما تو قدرتی نداری . ماهی غمگین شد و رفت و رفت تا به یک کوسه جوان رسید ماهی از آن پرسید: من چه قدرتی دارم؟ کوسه جواب داد:من چه میدانم. ماهی رفت به یک لاک پشت رسید. ماهی پرسید: من چه قدرتی دارم ؟ لاک پشت جواب داد : من چه میدانم. ماهی رفت. تا به یک اختاپوس دانا و پیری رسید.اما این دفعه از او پرسید؟ تو خ
آرام عادت داره هنوز از مدرسه نیومده شروع کنه به تعریف کردن تمام اتفاقات اون روز توی مدرسه فاطمه دقیقا برعکسه بهش میگم تعریف کن تو  مدرسه امروز چیکارا کردی میگه اتفاق خاصی نیفتاد.خودمم همین طوری بودم . بهش میگم همون اتفاقات الکی رو مثل آرام تعریف کن برای من جذابه ولی آخرش هم چیزی نمیگه:(
 
-یه عده ای هستن تو خانواده یا دوستان و آشنایان که بودن باهاشون اذیتت میکنه.اتفاقا زیااد هم هستن دوروبرمون.اینا اینطورین که کنارشون مدام باید حواست به خودت
بعضی وقتا که دارم فکر میکنم، خیلی عادی بدون هیچ شرایط خاصی، چیز های کاملا بدیهی خیلی خیلی عجیب میشم برام در حالی که اصلا نمیتونم درکشون کنم. مثلا اینکه من یه اسم دارم که صاحب اون اسمم. ان هر بار که بهم یاد آوری میشه مثل یه تلنگر مور مورم میکنه نمیدونم چرا ولی واقعا حس خوبی داره وقتی یه چیز خیلی خیلی عادی تو زندگیت یه دفعه اینقدر مورد توجه قرار میگیره. امروز به این فکر میکردم که ما ها بچه دار میشیم چرا بچه هامون رو پیش خودمون نگه میداریم؟ نباید
اصلا نمیشه تو اتوبوس کار کرد. هر دفعه هم میگم هر دفعه هم نمیشه. بیشتر چرت میزنم. همه خوابیدن :دی. کاش زودتر برسیم تا بشینم سر کارم. هیچ کار کلاس زبان فردا رو نکردم. باید با کل لغتاش جمله بسازم. الان اتوبوس یه جا وایساده. منو مهاو یه نفر دیگه فقط تو ماشینیم. البته کتابمو جلو بردم چقدرم کتاب خوبیه. از نویسنده اش خوشم اومد. نمیدونم فکر نکنم یعنی هنوز استاد دانشگاه باشه. اسمش دکتر کریم مجتهدیه. دیگه این که من دسشوییم گرفت درم بسته است :/ بیرون اینقدر
متن زیر در خصوص یه سکانس زیبا از فیلم Good Will Hunting هست اگه دوست ندارید spoil بشه نخونید.
Sean از اولین روزی که همسرش رو دیده می‌گه، روزی که یه مسابقه بزرگ بیسبال بوده و برای تهیه بلیطش با دوستاش یه روز توی خیابون‌ها خوابیده بوده. از هیجان بازی و اتفاقات کم‌نظیرش می‌گه جوری تعریف می‌کنه انگار خودش یکی از بازیکن‌ها بوده ولی بعد یه دفعه بنگ، به Will می‌گه که در اون لحظات توی استادیوم نبوده و با دختر مورد علاقش توی بار نشسته بوده.
Will باورش نمی‌شه که فق
امروز ظهر که کنار مادرهای دوستای دخترم میومدیم خونه با هم حرف میزدیم همشون راجع به این حرف میزدن که چقدر مردهای بد وجود دارن یا چقدر زنهایی بودن که همسرشون بهشون خیانت میکردن اینا هم بعد از جدایی و روی پای خودشون ایستادن چقدر تونستن راحت باشن . 
منم از وقتی دوباره کارم رو ول کردم بخاطر بچه ها همون اتفاقات قبلی داره برام میوفته اینا به نظرم بخاطر اینه که هنوز یاد نگرفتم روی پای خودم بایستم هنوز یاد نگرفتم از کسی نمی تونم انتظار محبت و کمک داش
دنیای بزرگِ تصورهای دیروزم،حالا پیش چشم هایم هی کوچک و کوچک تر می شود وقتی که می بینم یک ویروس تاجدار کووید نوزده ای می تواند از یک سوی دنیا به راحتی به سوی دیگر آن منتقل شود.وقتی در برابر این انتقال،دیگر فلات ها،قاره ها، اقیانوس ها و جنگل ها به عظمت دیروزشان نیستند.وقتی که دیگر،دورها،چندان هم دور نیستند.روی زمینی به این کوچکی،جزئی ترین اتفاقات و رفتارهای زندگی یک نفر می تواند روی اتفاقات و رفتارهای زندگی انسان هایی دیگر در فاصله های دور ا
چند تا از دریم کچرهایی که درست کردم، دفعه بعد از دریم کچرهایی عکس میذارم که شکل ماه بافتمشون^^
 
               
 
 
 
گلدوزی برزیلی هم میکنم. گل هاش برجسته ان، تو عکس خوب نیفتاده. کیف های نمدی هم درست میکنم، این یکی رو برای قلم نوریم، مارس، دوختم. چند تا قشنگتر هم هست، بعدا عکساشون رو میذارم^^
 
         
 
 
عکس اسکرپ بوک اکسو هم به درخواست دوستان:))
اسکرپ بوک های دیگه ام دفعه بعد. دفتر انیمه و دفتر درمان و اینا =))
ادامه مطلب
تصور کنید که در یک مهمانی خانگی حضور دارید وناراحت هستید، سردرد دارید و تصمیم می‌گیرید برای مدتی تنها در یک اتاق‌خواب استراحت کنید. عمه شما که می‌خواهد با شما صحبت کند، در این حال با عصبانیت به او می‌گوبید که فقط می‌خواهید تنها باشید، و او هم به خاطر رفتار بد شما به شما فشار می‌اورد.
ممکن است دفعه بعد که به سراغ شما می‌آید، این ناراحتی در دلتان مانده باشد و یا حتی ممکن است سر او جیغ بکشید. اما آیا شما با این کار احساس راحتی خواهید کرد؟ نه ،
واقعا چی شد؟ چی شدیم؟ چه اتفاقی افتاد؟ چرا هیچ چیزی مثل قبل نیست؟
بهت گفته بودم دوس دارم ordinary باشم؟ گفته بودم دلم می‌خواست خیلی معمولی و ساده بودیم؟ اصلا تا حالا‌‌ بهت گفتم که دیگه نمی‌تونم؟ بهت گفتم هر دفعه که گفتم نمی‌تونم دفعه بعدش فقط نمی‌تونم‌تر شده بودم؟
راستی، واقعا من تو را بر شانه‌هایم می‌کشم یا تو می‌خوانی به گیسویت مرا؟
زخم‌ها زد راه بر جانم ولی.
[ همایون شجریان - آلبوم ایران من - خوب شد ]









متاسفانه
خاطره ساختن‌ از رویاها یک وضعیت خطرناک است. گاهی متوجه‌اش نیستم. ولی وقتی می‌فهمم خودم را سرزنش نمی‌کنم. قلبم هنوز از زندگی در خیال درد می‌گیرد اما رنج برخورد نسنجیده با خودم هم آزرده‌ام می‌کند. امروز صبح از پله‌های باغچه پشت دانشکده انسانی بالا می‌رفتم و در عین حال در ماشین با او درباره رضایتم از میزان خستگی روزهام حرف می‌زدم. که چقدر خوشحالم که می‌توانم از جایم بلند شوم و کار کنم و درست بخوانم و حتی آن موقع که افسرده بودم هم خوشحال ب
چی به سرت اومد که از اون آدم پر جنب و جوش، انقد ساکت شدی و برای هز چیزی نگرانی؟‌ مگه نمی‌گفتی که اگه یه کوه جلوت باشه، شروع می‌کنی به کندن؟ حالا که کوهی نیست، همه‌ی مسیر‌ها هم حداقل هموار به نظر میان، پس چرا شروع نمی‌کنی؟‌
منتظر چی هستی؟ تضمین؟‌ نیست. وجود نداره. ممکنه اینبار از دفعه قبل محکم تر بخوری زمین. ممکنه تو مسیر همه چیزت رو از دست بدی. ممکنه همین اندازه اعتماد به نفسم که برات مونده بره. ممکنه  یجور بخوری زمین که دیگه هیچ وقت بلند ن
 من امروز دوباره رفتم با کمال حماقت و بدون هیچ تمرینی ( کلاس های آزاد این هفته پُر بود چون دیر اقدام کردم) آزمون عملی شرکت کردم . حتی وقتی اون افسر که دو دفعه قبل منو انداخت رو دیدم بازم از رو نرفتم و گفتم این دفعه با  اقتدار قبولم ولی با اقتدار افتادم و همه ی همه ی خانم ها افتادن  به جز یکیشون! حتی بهتریشون که بنده خدا دوبار دور دو فرمون رفت  واسه پارک استاندارد یه کف  دست فاصله اش زیاد بود و بنابراین مردود   من آخرین نفری بودم که امتحان دادم می
در همین زمان که چند سال پیش جنگ شروع شد،
جنگ ایران و عراق،
جنگ ایران با یه کشور عربی،
یا شایدم جنگ ایران با کل دنیا،
دوباره،
شاید،
فقط شاید، قراره که جنگ بشه،
با یه کشور عربی دیگه،
و با کل دنیا ...
اگر جنگ بشه، 
مثل همون بار قبل،
میلیون ها آرزو پرپر میشه،
میلیون ها تن قربانی میشه ...
البته این دفعه شاید فرق داشته باشه،
شاید اینبار،
 برعکس دفعه قبل،
شناسنامه هارو طوری دستکاری کنن که نشون بده زیر سن قانون اند تا به جبهه فرستاده نشن،
اینبار هیچ کس خ
توصیه هایی برای سرمایه گذاری در بورس
 
توصیه هایی برای سرمایه گذاری در بورس
زندگی بشر و فعالیتهای او همواره با پیامدهای مختلفی همراه است و اتفاقات جزء لاینفک زندگی است. به همین دلیل، هر کس، بر اثر دانش و تجربه ی خود، راههای مقابله با اتفاقات و کم کردن زیانهای ناشی از آن را پیدا کرده و در زندگی به کار میگیرد. در مورد بورس که مورد نظر ماست، خبرگان بازار سرمایه توصیه هایی به مشتریان دارند و معتقدند اگر افراد این توصیه ها را به کار گیرند فعالیتها
یه چیز بانمک وجود داره در مورد تماشای سریال «بازی تاج و تخت» بین ترمک‌ها. سرصبح وقتی مجبوری کارگاه ُ باشون بگذرونی، با این سوال از بقیه‌ی دوستان‌شون شروع می‌کنند « قسمت ۲ که چیزی نبود، ولی آنچه خواهید دیدش خیلی خوب بود، همون تیکه‌ست که آریا فولان.» به‌ش می‌گی «عه! قسمت جدید اومده؟» که بفهمه و دهان‌ش ُ بسته نگه‌داره. دوباره شروع می‌کنه «دیگه از آریا متنفرم، چرا این کارو کرد؟» [!] این دفعه علنی به‌شون می‌گم «بچه‌ها لطفاً اسپویل نکنید. :]
 
سلام، خوب قبلا چندتا وبلاگ داشتم ولی الان که این دارم وبلاگ رو شروع میکنم، احساس بچه ای رو دارم که توی جمع بزرگترا به سختی میتونه اظهار نظر کنه. اما واقعا جالبه که آدم حتی زمانی که داره یه کار تکراری رو انجام میده، اونو طوری انجام بده که انگار اولین باره، این  طوری هرروز خودشو به چالش میکشه و هر بار اون کار به طرز معجزه آسایی براش جذاب میشه! 
البته که تجربیات باقی میمونن، بعد از انجام یه کار شاید دفعه دوم محتاط تر میشی، و دفعه سوم بیشتر، و ب
 
سلام، خوب قبلا چندتا وبلاگ داشتم ولی الان که دارم این وبلاگ رو شروع میکنم، احساس بچه ای رو دارم که توی جمع بزرگترا به سختی میتونه اظهار نظر کنه. اما واقعا جالبه که آدم حتی زمانی که داره یه کار تکراری رو انجام میده، اونو طوری انجام بده که انگار اولین باره، این  طوری هرروز خودشو به چالش میکشه و هر بار اون کار به طرز معجزه آسایی براش جذاب میشه! 
البته که تجربیات باقی میمونن، بعد از انجام یه کار شاید دفعه دوم محتاط تر میشی، و دفعه سوم بیشتر، و ب
ZD Soft Screen Recorder
 نرم افزاری جهت ضبط صفحه نمایش با کارایی بالا می باشد که همانند یک دوربین فیلم برداری واقعی تمامی رخداد های صورت گرفته بر روی صفحه نمایش را ثبت می کند. دوربین های واقعی قادر هستند تا موضوعات بسیار زیادی را در جهان پیرامون ثبت کنند همچنین اتفاقات صورت گرفته در صفحه نمایش کامپیوتر را ،اما ZD Soft Screen Recorder تنها قادر است تا اتفاقات رخ داده در صفحه نمایش کامپیوتر را ثبت کند اما بسیار بهتر از دوربین های فیلم برداری واقعی است.
ادامه مطلب
صبح ساعت ۹ از خواب پریدم دیدم واسه کلاس ۸ صبح خواب موندم لعنت فرستادم به دنیا و با عصبانیت وحرص دوباره گرفتم خوابیدم.
یک ساعت بعد بیدار شدم. نیم ساعت یا بیشتر نشسته بودم روی تختم و به رو به روم خیره شده بودم داشتم به بدبختیام فکر میکردم. که با خودم گفتم اصلا چرا سفر برنامه ریزی شده رو جلو نندازم. مثل کسی که پاش که رفت توی گل دیگه براش مهم نیست اگه تا خرخره هم فرو بره.
در این فکر بودم که آیا سفر کنم... آیا سفر نکنم... اگر سفر کنم کارای های عقب افتاده ر
ه گزارش گروه ورزشی خبرگزاری نیوزمای؛ تیم فوتبال پرسپولیس در حالی قهرمان جام حذفی شد که در دیدار فینال اتفاقات زیادی رخ داد. در جریان دیدار فینال جام حذفی، بنری در ورزشگاه در دستان چند جوان با مضمون فارسی و انگلیسی که برانکو بمان.
برانکو بعد از بازی در جمعی خودمانی گفته بود این صحنه را در بازی دیدم و واقعا این بنر من را احساساتی کرد. به هر حال می‌توان از این موضوع نتیجه گرفت پروفسور هم به بسیاری از موارد در فوتبال ما عادت کرده و آنها را دوست د
داری میری از خونه ی آرزو جدا میشم از تو چه آواره و کنارت نمیزارم از زندگیم
برو زندگی کن بزارم کنار پی آرزو های بعد از منی منم غصه هامو به دوش میکشم
بتونم از عشقت بمیرم ولی نمیتونم عشق یکی دیگه شم
واست بهترین هارو میخوام چون واسه اولین بار فهمیدمت
واسه آخرین بار عاشق شدم واسه اولین بار بخشیدمت
به امید رویای بوسیدنت به عشق تو چشمامو خواب میکنم
اگه صد دفعه باز به دنیا بیام میدونم تو رو انتخاب میکنم
اگه بعضی وقتا دلت تنگ شد یه گوشه مثل من فقط گریه
داری میری از خونه ی آرزو جدا میشم از تو چه آواره و کنارت نمیزارم از زندگیم
برو زندگی کن بزارم کنار پی آرزو های بعد از منی منم غصه هامو به دوش میکشم
بتونم از عشقت بمیرم ولی نمیتونم عشق یکی دیگه شم
واست بهترین هارو میخوام چون واسه اولین بار فهمیدمت
واسه آخرین بار عاشق شدم واسه اولین بار بخشیدمت
به امید رویای بوسیدنت به عشق تو چشمامو خواب میکنم
اگه صد دفعه باز به دنیا بیام میدونم تو رو انتخاب میکنم
اگه بعضی وقتا دلت تنگ شد یه گوشه مثل من فقط گریه
◘ زین پس بخش جدیدی با عنوان "تاریخ نگار" ره وبلاگ اضافه خواهم کرد که با هدف اعلام و انتشار اخبار و اتفاقات مهم و رویدادهای تاریخی کشور و یا جهان تاثیرگذاری داشته اند.○ تاریخ نگار چیست ؟!
تاریخ نگار اتفاقات و حوادث رویدادهایی که نباید از اذهان عمومی به راحتی پاک شود و باید در ذهن جامعه باقی بماند نقش دارد.
تاریخ نگار به مسائل و موضوعات و رویدادهای سیاسی ، اجتماعی ،فرهنگی ، هنری و... می پردازد.
یک سال و یک ماه از گیاهخوار شدنم می‌گذرد. پدر sms فرستاد و گفت که برای شام، کتلت مخصوص لنگرود خریده؛ از همان‌هایی که جانم برایش می‌رود. آخرین باری که از آن ساندویچ‌ها خوردم را یادم نمی‌آید. رسیدم خانه. خسته بودم و گرسنه. حلوای سالگرد عمویم را انداختم توی دهانم و یک ساندویچ برداشتم و راهی اتاق شدم. بعد از حلوا اولین چیزی که گاز زدم خیارشور بود. گوشی را چک کردم و همانطور که غذا می‌خوردم برایش پیام فرستادم. سرگرم اینستا بودم که یکهو به خودم آمدم
یه سوالایی هست. یه سوالایی که جوابشون معلوم نیس، و هر دفعه خودمو قانع می‌کنم که بی‌خیال، زندگی کن، چیکار داری به این حرفا، زندگی کن... عجب راه‌حل عمیق و خوبی. ولی حیف یه کم، فقط یه ذره احساس پوچی می‌کنم، وگرنه همه چی آرومه، من چقد خوشبختم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها